بر خاك ریختیم!
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود،
دردا كه جان تشنه خود را گداختیم!
بس دردناك بود جدائی میان ما،
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدار ما كه آن همه شوق و امید داشت،
اینك نگاه كن كه سراسر ملال گشت،
و آن عشق نازنین كه میان من و تو بود،
دردا كه چون جوانی ما پایمال گشت!
با آن همه نیاز كه من داشتم به تو،
پرهیز عاشقانه من ناگریز بود.
من بارها به سوی تو آمدم، ولی
هر بار دیر بود!
اینك من و توایم دو تنهای بی نصیب،
هر یك جدا گرفته ره سرنوشت خویش.
سرگشته در كشاكش طوفان روزگار،
گم كرده همچو آدم و حوا بهشت خویش!